درود و نیک روز
بیا تا باز گام بگذاریم درمدار پاکوب ها
سر نزده آفتاب تا تنگنای ایوار غروب ها
کوله بار شوق بلندای کوه ها را ببندیم
فارغ ز دغدغه ها ،راه اندوه ها را ببندیم
بیا و پای بنه بر گرده سنگی تا یال مساهیم
که وسوسه می کندم دمادم خیال مساهیم
بر آن بلندا پای نشان های آموزگار بنشینیم
همدمش باشیم و فارغ از روزگار بنشینیم
سپیده دم دگربه هوای نرکوه بپردازیم
گرماگرم به آن گرده باشکوه بپردازیم
به موسم بهار دامن گهواره چه دیدنی است
جلوه های ناب شیب تندش پرستیدنی است
کمر کش کوه بابک با سپیدی برف آشناست
جای پای همنوردان برآن بستر برف زیباست
همه نقش و نگارست هر گوش و کنار کوه کلاه
زنقش ها جاودانه است نام و اعتبار کوه کلاه
اوج مدوار دهج را برازنده باشد بام دیار بابک
که تا ابد پایدار بماند در کنارش نام دیار بابک
به کوه توران طبیعت هنوز به قرار خویش است
استوار مامن وماوای نقش ماندگار خویش است
کوه تایی در ردیف خود بسیار کم نظیر آمده
دامنش سرسبز و بلندایش لیک نفسگیر آمده
سگ کش نشسته کنار بابک خموش و پایدار
که از سوز و سرما بر این نامش گرفته قرار
نشسته تیر کوه خورین در تیررس نگاه میمند
دیواره بلندش باشد همواره پشت و پناه میمند
جنگل ارچن در پای کلیلون گشته بهانه آن کوه
جنگل انبوه و چشمه سار پر آب و کوه با شکوه
سرب کوه مسینان آوازه گرفته ز رنگ خویش
کوهنوردان را هردم می کشاندبه جنگ خویش
کوه کندر همی ایستاده آنجا در کنار مساهیم
پدو و سرداب را چو مادر باشد یار مساهیم
آج های دهج در زیبایی سنگ تمام گذاشته اند
این دو همزاد را بالا و پایین نام گذاشته اند
به کوه باغ بیا تا ز بوی رستنی ها مست شوی
مست باده نه با آویشن و آلاله سرمست شوی
کوه پیش اوستا باشد یادگار روزگاران دیرین
بیاودستکندهای جاودانه اش را به تماشا ببین
کوه بلند آبادی دربنه چاه برف باشد نامش
آتش شوق را برانگیزدنشستن بر سر بامش
کوله ببند پای بنه در پاکوب سارای کم سفید
پر شو ز نفحه پونه های زیر سایه ساران بید
بیا تا پر شویم از چشمه ساران کوه اوتاری
آواز خوانی کبک و نشستن کنار چشمه بهاری
کوه دشت نشسته در خورشید نشست دیار ما
ناشناخته وزیبا، پر راز و یکتا خاموش وتنها
باشد که روزی گذرت باشد بر سر پیر قوچان
تا پر کنی ز راستی و استواریش جام دیدگان
کوه کلاته دژ پایدار طبیعت است و زیباست
وین نشان ماندگارش از میان دشت هویداست
کوه ایوب نام گرفته از غار در دامن خویش
یادگار روزگاران زردشت و آن آیین و کیش
گر دلخوشی خواهی کوه بیدخونی آنجاست
به کوهستان مدوار این کوه زیبابس تنهاست
چشم انتظار همنوردان ایستاده کوه ترشکوه
روستای بن توت ؛آن تپه های مریخی باشکوه
میلهای سفیدرا در چاه معدن می توان پیمود
باید که توان خویش را روزی آنجا بتوان آزمود
به کوه سنگ آواز بیا و اندوخته ای دگر برگیر
که اینجا با هزار بار رفتنت هرگز نگردی دلگیر
هفت بلندی چو دانه های زنجیر هفت کوهند
نگین هاییند که گویی کشیده اند در یک بند
ز کوه خاکو نتوان چشم پوشید که دیدنیست
حکایت های زندگی اندر آنجا بس شنیدنیست
گرده سنگی کوه مدوار را باید که گام بنهی
کوه زیبا را باید ماوای اورس ها نام بنهی
کوهنوردان را کوه تزرج می آزماید توان
به شن اسکی و شیب تندش میشوی مهمان