در یاد بودی از مرحوم حسین زین الدینی
اه شمع جمع اوشن اکنون کجاست
آن رفیق نازنین آن یاور بی مدعا
هر چه میدانست کرد و هر چه کرد بی ادعا
یاور مرغ بیابان یاور آهوی دشت
یاور شهر و دیار و یاور هر کوه و دشت
از مسینان تا به آبدر تا ته ریگ سفید
در نوردید هر بلندی با نشاط و با امید
او که هر روزش بشد در کار نیک
بر زبانش جملگی گفتار نیک
جلگه بابک به خوبی میشناخت
هر دمش هر لحظه اش بود فکر ساخت
ناگهان همچون ستاره پرکشید
بابکان را غم گرفت و وز غمش جامه درید
گر که نیستش آن حسین نازنین در جمع ما
یاد او همواره باشد زنده در دلهای ما
از ناصر کوهدوست