حصاروئیه محبوب قلبها

حصاروئیه از توابع شهرستان شهربابک در استان کرمان میباشد. allahdini1981@gmail.com آماده دریافت مطالب و نظرات ارسالی شما میباشد.

حصاروئیه محبوب قلبها

حصاروئیه از توابع شهرستان شهربابک در استان کرمان میباشد. allahdini1981@gmail.com آماده دریافت مطالب و نظرات ارسالی شما میباشد.

بهاری سرسبز و پر باران

 

بارش بارانهای بهاری در روزهای جمعه و شنبه و یکشنبه گذشته حال و هوای دیگری به طبیعت استان کرمان و بویژه شهربابک داد. بارش ۴۸ میلیمتری باران در این ۳ روز در ده سال گذشته در بهار بی سابقه بود.بارش بارنهای بهاری باعث راه افتادن سیلاب و آبگرفتگی کوچه پس کوچه ها شد. این بارانها همه اهالی و بویژه کشاورزان و دامداران را خوشحال نمود. غدیر سلطانی مابین کوه حصاروئیه و هفت کوه آبگیری شد. دامداران منطقه کوه حصاروئیه و هفت کوه تا مدتها دیگر نیاز به فراهم کردن آب ندارند. با توجه به اینکه طبیعت امسال از سرسبزی خوبی برخوردار است انتظار می رود با این بارانها طبیعت بسیار سرسبز و زیبایی داشته باشیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
همدم پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:07

گل سرشو و برگ سبزش همی
چو دیدم به عکست برفت هر غمی

در این عکس جمع گشته چار
سه سرشو و یک بوته خار

شدند دانه چندی گل از سرشوها
و گلهای دیگر به غنچه به سرخوشه ها

عجب جمع با حال و عشقی به دشت
یکی شاپرک دور گل ها به گشت

نبینی به عکس , عکس آن شاپرک
چو عکاس عکسی گرفته به تک

چنان چشم نوازی کنند این سه گل
که گویی به جمعند و هست چار گل

گل چارم ار خوب بینی به چشم
بود بوته جازی که گل کرد و پشم

در این جاکه گشته صفا و سروری زیاد
چو جمعند هر چار گل شاد شاد

نگفتند به خود آن سه سرشو که ما
زجنس گلیم و نباشد به این جمع روا

که دوری گزینیم ما زین علف
که شاید شود دوستیش ناخلف

چو بودند عاقل ,بدیند گذشت زمان
که یاری کند هر سه را عین یک پهلوان

به وقت وزشهای باد و هجوم رمه
شوند متحد تا گزندی نبینند همه

ولی ناگزیرند و دانند که روزی گله
خورد جمع را پاک در دامنه

و فردا که روزی زمستان رسد
و سرمای جانکاه از راه رسد

کند سخت بنیاد بی خانمان
برارد دمار از بزرگان بی باغبان

شوند باغبان بر هم و ریش هم
تحمل کنندش به گرمای آغوش هم

ولی اینک از جمع لذت برند
وفردا غم یک دگر را خورند

چو باشند جمع و بپوشند زشت
کنند دشت را عین روی بهشت

بود این یکی بهترین درس بر همدمان
که تا برگزینم جمع و شویم دوستان

ندارند علفها هوایی زنفس
ندارند کینه و زشتی زکس

شده رمز وحدت و پیروزشان
که این جمع کرده سرافرازشان

در این معدن زشت دنیای ما
که گردیده صد دام از صد بلا

به هر دام شیطان شده صد نفس
تکاپو کند هر کسی نی به کس

چو زنگار دل را بشوییم ز جان
بگیرم دست از برادر , رفیقانمان

کشیم ما هوا و شویم عین گل
نه یک گل که هر کس شود دسته گل

تصور کن آن وقت و این داستان
که این دشت گردیده چون گلستان










همدم جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:53

ای مردکم ای بچه جان برخیز زود , قبل از اذان
این بود نوای مادرم هر روز صبح ,در خانمان
پیچیده بود در کوچه ها صد شو ر و غوغا, یک زمان
خیلی زمردان خدا ره سوی مسجد , این نشان
در عالم خود بچگی سر در هوا نا پخته و, بی بادبان
هر روز چون روز دگر پیچید گوشم آن ننه , غرو لند کنان
در فکر مشقت ای پسر گر من نگفتم بر پدر , ای بز چران
صد میش و بز پر باد باد ! در دل بکردم آرزو , اشکم روان
بی صبر و بی طاقت بدم از مکتب و ملا گریز, بی پا دوان
چندین دهه بگذشت و ما مردی شدیم ! , در این زمان
بخت چون گذر بر ما بکرد در کنده ما را باز کرد ,گشتیم روان
در دود و دم گشتیم گم هر دم بفکر لذتی , معتاد آن
کتر سیاه و مشک آب آجرمه و کرنون کجا , آن مردمان؟
رفتیم تا مس را کنیم از خاک معدن کیمیا , با مردمان
غافل شدیم از زندگی دنبال پول و بردگی , کو عز مان
لازم در این عصر و زمان هم مس و آهن , جان گران
پرواز آن غول بزرگ و لعنتی در آسمان آهن نما, غرش کنان
حرکت به روی آبهای نیلگون آن اژدر و کشتی دگر , پاروزنان
چار چرخه های شهرما ویراژ و ترمز بی امان , دستی کشان
گفتم بدانی ای رفیق گرچه بدانی بیشتر , از دوستان
باید دهی مزدی به کار بر راحتی و لنگ مرغ , مزدی گران
این را شنیدی حرف حق تلخ است و ناخوش , خود زنان
سرزمین پاک ما ایران زمین فکر بد را راستی , ندهد نشان
سرنوشت ما به دست خویشتن آن فلک هم ناتوان,بر سرزنان
هم قیامت, برزخ ما این جهان رشته هامان پنبه شد ,ما ناتوان
ازدلار و سکه و ارز دگر نقل محفل گشته اینجا , پیر زنان!
طرح نو باید که روزی روزگار سرخوشی آرد به ما , ا... امان
وقت آرامش نباشد تا خدا قسمت ما را دهد , دردم عیان
سرنوشت و قسمت آیا باهمند لیک این برعرضه و آن,بر گمان
قصه های کهنه و نو هم زیاد بر سر مردم و ما را , بی عنان
خر سواری تا دهد بر صاحبش یک قدم هم بر ندارد , بی گمان
سرخوشا زخمم نمکمالی کنی ما نداریم شکوه ای,زور زمان!
هر کسی از مردمان یادی کند چون به خلوت می رسد,ا.. بدان

همدم جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:52

بارانی بسیار بی سابقه و عالی باریده . امید داریم همانگونه که انتظار می رود سالی خوب و خوش را از این لحاظ داشته باشیم ان شا ا.. گوسفند ها و بزها امسال کمتر دچار دود زدگی شوند .

سرخوش پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:26

با سلام
این باران برکت و عیدی خدا به کوه و دشت تشنه بود و رویش گلهای امسلون یکی دیگر از زیباترین هدایای خداوند به مردم است.
زنده باد

ناصر کوه دوست چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 17:11

شکر باران

من آن خشکیده لب درپهنه دشت
که چشمانم به دورآب می گشت

من آن چوپان خسته درپیِ دام
که چشمانم بدورِ ابر میگشت

من آن پیر زنِ رنجور بیمار
که همواره دعا کردم برِ یار

که ما دانیم گنه بسیار داریم
که نادانیم و شرم بسیار داریم

تو خود عذرِ گناهِ ما بگذار
وگرنه ما سزاواریم بر نار

برای خاطر آن کبک و آن هو
که همواره تو را دارد پناهجو

توسیرابش نمودی دردلِ دشت
که همواره بدورآب میگشت

من آن کبک خرامان در دل کوه
من آن تشنه به آب، من بچه آهو

من آن مرغ مهاجردورِ چِشمه
که ازبی آبی ام بیمار گشته

من آن چوپان خسته در پی دام
من آن پیرِزنِ رنجور در شام

تو را شکر و سپاسیم ما همه دَم
که باران و بهاران دادی با هم

خدایا شکر درگاهت نمائیم
که رود و رودخان آوردی با هم

همه مخلوق خود را شاد کردی
دل زحمتکشان را داد کردی

به امیدِ بهاری پُر ثماریم
بجز درگاه تو ما کس نداریم

ناصر کوه دوست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد