photo by H.allahdini
ماه ها از گذشت خاک ریزی و زیر سازی ورودی حصاروئیه که ظاهرا قرار است بلوار شود٬ می گذرد. حالا عده ای مشغول جدول کشی این بلوار می باشند. هرچند که چند ماه قبل یک بار قسمتهایی از آن جدول کشی شد اما به دلایل نامعلومی دوباره تخریب شد. گویی اشتباهتی صورت گرفته بود و طرح آن عوض شد. هرچند که باز هم معلوم نیست اینبار چه اتفاقی بیافتد. اما در هر صورت امیدواریم که با تلاش و پیگیری شورا و همچنین دهیاری محترم روستا تسریع بیشتری در این کار صورت پذیرد و شاهد آسفالت شدن این بلوار باشیم تا حداقل روستایمان ورودی زیبایی داشته باشد.البته این کش و قوس ها اگرچه برای اهالی آب ندارد اما شاید برای بعضی ها نان داشته باشد.
بلوار بی درخت این قدر شما را به وجد آورده امان از روزی که درخت و سبزه بکارند !! چه بشکفد ذوق شما آن روز!
بسم الله الرحمن الرحیم
خبرگزاری روزنامه نگاران و خبرنگاران شرق و جنوب شرق کشور فعالیت آزمایشی خود را آغاز کرد
خبرگزاری جنوب شرق که به تازگی راه اندازی شده ، چند روز گذشته فعالیت خود را به صورت آزمایشی آغاز کرده است . هدف نهایی سایت تحلیل و نقد منصفانه خبر و رویدادهای جامعه و بیان مشکلات است. لازم به ذکر است که سایت خبرگزاری با راه اندازی تالار گفتمان برای کاربران و مردمی که با بیان انتقادات وپیشنهادات خود ما را با مشکلات و نظرات آشنا سازند تا بهتر اطلاع رسانی و شاید مسئولین بهتر پیگیری نمایند.
تحلیلی و خبری جنوب شرق را لینک نمائید.
مدیریت کل سایت
Www.jonobshargh.vcp.ir
.....
چیزها دیدم در روی زمین :
کودکی دیدم . ماه را بو می کرد .
قفسی بی در دیدم که در آن ، روشنی پرپر می زد .
نردبانی که از آن ، عشق می رفت به بام ملکوت .
من زنی را دیدم ، نور در هاون می کوبید .
ظهر در سفره ی آنان نان بود ، سبزی بود ، دوری شبنم بود ،
کاسه ی داغ محبت بود .
من گدایی دیدم ، در به درمی رفت آواز چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته ی خربزه می برد نماز
بره ای را دیدم ، بادبادک می خورد.
من الاغی دیدم ، یونجه را می فهمید.
در چرا گاه « نصیحت » گاوی دیدم سیر.
شاعری دیدم هنگام خطاب ، به گل سوسن می گفت : « شما »
من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور.
کاغذی دیدم ، از جنس بهار .
موزه ای دیدم ، دور از سبزه ،
مسجدی دور از آب.
سر بالین فقیهی نومید ، کوزه ای دیدم لبریز سؤال.
قاطری دیدم بارش « انشا »
اشتری دیدم بارش سبد خالی « پند و امثال » .
عارفی دیدم بارش « تنناها یاهو».
من قطاری دیدم ، روشنایی می برد .
من قطاری دیدم ، فقه می برد و چه سنگین می رفت .
من قطاری دیدم ، که سیاست می برد ( و چه خالی می رفت.)
من قطاری دیدم ، تخم نیلوفر و آواز قناری می برد .
و هواپیمایی ، که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه ی آن پیدا بود :
کاکل پوپک ،
خالهای پر پروانه ،
عکس غوکی در حوض
و عبور مگس از کوچه ی تنهایی .
خواهش روشن یک گنجشک ، وقتی از روی چناری به زمین می آید .
و بلوغ خورشید .
و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح .
سهراب سپهری
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
سلام،
بهتر است که مردم، خصوصأ شورا و دهیار در این پروژه دخالت داشته باشند و نگذرند خدای ناکرده کوتاهی صورت بگیرد یا پول بیت المال حیف و میل شود.