حصاروئیه محبوب قلبها

حصاروئیه از توابع شهرستان شهربابک در استان کرمان میباشد. allahdini1981@gmail.com آماده دریافت مطالب و نظرات ارسالی شما میباشد.

حصاروئیه محبوب قلبها

حصاروئیه از توابع شهرستان شهربابک در استان کرمان میباشد. allahdini1981@gmail.com آماده دریافت مطالب و نظرات ارسالی شما میباشد.

۱۰ درجه زیر صفر

بالاخره آن زمستانی را که منتظرش بودیم از راه رسید. حالا هوا بشدت سرد شده و آب با تمام وجود یخ می زند. دمای هوا در سردترین زمانهای شب به ۱۰ درجه زیر صفر رسید.لوله های آب بقدری یخ زده که در بعضی جاها حتی تا غروب هم باز نشد. دستگاه شیر دوشی بعضی خانه ها هم یخ زد و برای دوشیدن گاوها روشن نشد و عده ای مجبور شدند با دست گاوها را بدوشند. حالا بعد از یک هفته از شروع زمستان ٬ اثرات زمستان واقعی نمایان شده است. البته امیدواریم که این سرما و یخبندان باعث گرفتاری جدی در زندگی روستائیان نشود.هرچند که شکر خدا روستائیان با بر خورداری از نعمت گاز دیگر مشکلات تهیه سوخت و گرم کردن خانه ها را ندارند.

نظرات 7 + ارسال نظر
اشنا شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:35

سلام دوباره اومدی . جانم به قربانت جرا دیر به دیر میایی؟راستی این هفته حصارو بودم بنویس چرا این تلفن ها ی روستا هر روز خرابن و قطع.؟مسئولین ژاسخ دهند!

حکایت شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:28

حکایت شمارهٔ ۱۹





سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت



یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند تا شب در آمد خانه دهقانی دیدند ملک گفت شب آنجا رویم تا زحمت سرما نباشد یکی از وزرا گفت لایق قدر پادشاه نیست به خانه دهقانی التجا کردن هم اینجا خیمه زنیم و آتش کنیم .دهقان را خبر شد ما حضری ترتیب کرد و پیش آورد وزمین ببوسید و گفت قدر بلند سلطان نازل نشدی ولیکن نخواستند که قدر دهقان بلند گردد. سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد شبانگاه به منزل او نقل کردند بامدادانش خلعت و نعمت فرمود شنیدندش که قدمی چند در رکاب سلطان همی‌رفت و میگفت



ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزى کم


از التفات به مهمانسراى دهقانى




کلاه گوشه دهقان به آفتاب رسید


که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی

ناصر کوه دوست شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:59

میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر، همه جا سر میکشد ........
فقر، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ..

"ازعلی شریعتی"

همشهری پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:49

ای جون ! فکر کنم داریم به قطب جنوب نزدیک می شویم و شاید هم به آلاسکا ! قطب نما کجاست تا ببینم به کدام سو می رویم . ولی خدایی چند شب پیش سرد بود .

همدم پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:47

برادر بزرگوار پرت افتاده ! امیدوارم که خداوند شما را از این پرت افتادگی برهاند . ۱- در هیچ کجای دنیای خدا و با وجود این چنین امکانات روز افزون دیگر جایی پرت وجود ندارد مگر اینکه خودتان خودتان را از جایی پرت کنید پایین ! که آنهم از انسان عاقلی مثل شما ( از اندوهتان نسبت به مسائل شهرستان پیداست ) بعید است . اما برویم سخن نغزتان را تحلیل کنیم : ۱- شما فرمود ه اید روزنامه ! برادر بزرگوار این بابک زمین هفته نامه است نه روزنامه . ۲- این سطح فرهنگ و فکر ما است که روزنامه و هفته نامه و .. می سازد نه اینکه برعکسش صادق باشد . ۳- برادرم با وجود این همه مشکلات ( گرانی کاغذ . دوات و قلم . سرما خوردگی ملاو کاتب و کمبود بچه های مکتب خانه ) این آقای فروتنی بزرگوار که از عهده این همه مشکلات بر نمی آد . تازه خواست خودش هم که بخواد چوبهای لای چرخ دستگاه کپیشو کی برداره ؟!! من و شما هم که عادت داریم فقط انتقاد! امان از دو تا پیشنهاد سازنده !! ۴- این مردم هم اصالت دارن و هم فرهنگ اما کو دوتا چشم بینا !! ۵- تاثیر عوامل فرهنگی امری است اجتناب ناپذیر . جهان به سوی نظم جهانی و تحت سرپرستی یک فرهنگ واحد قرار خواهد گرفت . آنتالپی جهان در حال افزایش است این ماییم که باید انسانیتی را که اسلام سفارش کرده گسترش دهیم . ۶- شما وبلاگ نویس محترم آدرس وبلاگت را نگذاشته ای تا ما فقیران علم و تشنگان جوهر مرکب به وبلاگت سری بزنیم . ۷- در پایان یاد آور می شوم (( همدم )) هیچ ارتباطی با بابک زمین ندارد و تنها دغدغه من که باعث شد این مطالب را بنویسم بخاطر خراشی بود که این نظر بر روی روانم وارد کرد . برادر بزرگوار پرت افتاده از قدیم گفته اند {{ از کوزه هم برون تراود که در اوست }} . این ما هستیم که باید شهرمان را بسازیم . ( آیا شما عوارض شهری خودت را پرداخته ای . آیا در مصارف انرژی وسواس بخرج داده ای . آیا قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کرده ای و ...... ) همه می گوییم مسئولین شهر ! شما اولین مسئول هستی در برابر خودت و خانواده و آیندگان . مسئولین فقط یک شغل دارند ! حالا قضاوت با شماست . راستی من کارمندم . و کارم را به اندازه آبرویم دوست دارم . نظر من این است: ما خودمان خودمان را دچار بی هویتی کرده ایم .

پرت افتاده سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 20:22

سلامی به طعم دردهای درمان پذیر اما...
روزنامه ای در شهر کار می کند که علی رغم سالها کار و انعکاس اخبار و کمی از مشکلات شهر تاثیری عمیق در حل مشکلات و ارتقا سطح فرهنگی فکری شهر ندارد
اگر فرهنگ شهر بالا می رفت شکوفایی در مردم و بعد از آن مطالبه گری از مسئولین افزایش می یافت آنهم توسط خود مردم
اما این نشریه تاثیری ندارد و نام او را هم که همه می دانیم بابک زمین
ولی اگر وبلاگ های مختلف شهرستان را نظر بیندازیم مسائل مختلف فرهنگی سیاسی (مشکلات شهرستان)اجتماعی ورزشی اخلاقی مذهبی علمی و... در آنها با قوت دنبال می شود اگر آثار نمونه و برجسته این وبلاگها در نشریه ی بابک زمین نشر داده می شد و تحریریه بابک زمین از بین زبدگان وبلاگ نویس شهرستان انتخاب می شد آیا نمی شد متصور بود که تا چند سال آینده وضعیت فرهنگی شهرستان تغییر کند؟
آیا به راستی مطالب فرهنگی این نشریه متناسب برای پیشرفت شهرستان می باشد آیا این نشریه باعث می شود که مردم صاحب فکر شوند با اصالت شوند و از این شهر که رفتند تحت تاثیر فرهنگهای مختلف قرار نگیرند و خود باختگی رایج را نداشته باشند
طرح یک سئوال :پرچمداران فرهنگ باید متخصص ومتعهدترین افراد باشند. حال تحریریه بابک زمین در یک شهر با تحصیل کرده های سطح بالا چه سطح سوادی دارند؟
در مورد این مطلب به جد بیندیشید و نظر محترم خود را عرضه کنید که می تواند
کارساز باشد و باید این مطالبه ی به حق از سوی وبلاگ نویسان به گوش برسد

Naser دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:14

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال ، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ
سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برفها ، باد
روان بر بالهای باد ، باران
درون کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان

شاعر: نامعلوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد